هیس !!
جار می زند
سکوت درختان را
کلاغ ...

جار می زند
سکوت درختان را
کلاغ ...
سرد خواهد شد روزهایت بی آغوش من
بر تن کن دروغ هایی را که بافتی...
شعر هایم را خواندی ؟
اشک هایم را دیدی ؟
خندیدی؟
دست خوش
با خاطراتمان چه خواهی کرد ؟
پِیکت را بزن رفیق،
بنوش به افتخار فاحِـشه های شهر،
که جز خود کسی را نفروختند !!
پرسیدم طعم لبهانت چیست ؟
گفتی نمک
گفتم بمکم؟
گفتی نمک
یکی از بهترین دوستانم ،سامی
باز هم بنویس
از بازِ پر شکسته ای که زندگیش ، تمام تنهاییش و قدم های سُستش اند....
روزی بال زدنش ، در آسمان تنِ همه را به لرزه در می آورد
روزی همه، طعمه ی او بودند . افسوس که حال ، او طعمه گشته
بنویس
از من و تو و او
تفاوت من و او که تو را تشویق به با او بودن کرد
بنویس
هرچند نَنِوشتن فاحشگی نیست
هرچند مداد زمین نهادن فاحشگی نیست
مداد را به چند نفر دادن فاحشگیست از چندین نفر با مداد نوشتن فاحشگیست.
بنویس
از فاحشگیت
از امید های دور دست، و دست نیافته یِ خیال هایِ باطل
از ستاره ی درخشانی که واق واق کنان دست همه دادی مثل قلاده ات ، مثل افسارَت ، به همه دادی و دادی و دادی ....
بنویس
از مترسک هایِ شالیزار هایِ خیالمان
از مترسک های خیانت کارِ مزرعه همسایه
از نوشته های قبلیَت :
"تمام مزرعه را مترسک ها خوردند ، بیچاره کلاغ زیر بار تهمت سیاه شد "
از شباهتَت به مترسک هایِ همسایه
ازتفاوُتَت با آفتاب که پیاپی تابید و مثل تو جا نزد
بنویس و مگذار بنویسم چون فاحشگیت را برملا خواهم کرد
بنویـــــــــــــسحال نداشتم یا زیادی داشتم نمیدونم خلاصه اومدی یه آپ همین طوری بذاریم
اول دَمِ همه ی اونایی که مارو فراموش نکردن گگگرم( اونایی که چون ما فراموششون نکردیم ،ما رو فراموش نکردم هم دَمِ شون گرم ( خب چون مارو فراموش نکردن ))
دوم دَمِ اونایی که ما رو فراموش کردن هم گرم خب چون کردن ( تونستن کردن )
ولی اونایی که از ما رفتن بالا ( هرچند خودمون پرو بالشونو گرفتیم ) هرچند هرچند که فک میکنن رفتن بالاها ولی دُم برامون تکون میدن (غافل ازن که ما استاد دُم چیدنیم)باید خدمتشون عرض کنم که عزیزم برا لات بازی خیلی دیر شده همه لات بازیاشونو گذاشتن کنار راتو بکش بوورو برا من دُم تکون نده
از اول امسال به مورد های زیادیی از این مورد آخری بر خوردیم که خیلی هم مورد نبودنا ولی دوست داشتن مورد باشن خب ما هم گفتیم باشین
خلاصه فصل امتحانا داره میاد یواش یواش ما مث بقیه دوستان تعطیل نمیکنیم هستیم در خدمتتون
ولی در آخر دمِ خودمم هم گرم دوستان نزدیکم طوری بودن که جز اون مورد داراش نبودن
تو اما بیندیش فاصله بین فتحه و ضمه را ....
حال و هوای باحالیه خوشم میاد حس خوبی دارم
درس بخونین . بخونین بخونین بخونین خوبه که میخونین
فاحشه را خدا فاحشه نکرد ؛
آنان که در شهر نان قسمت می کنند ،
او را لنگ نان گذاشته اند
تا هر زمان که لنگ هم آغوشی ماندند
، او را به تکه نانی بخرند
" صادق هدایت "
مادرم ، کاش تاب و توان پرواز داشتم ، به دورت میگشتم تا مبادا احساس کنی از تو دورم
خوب میدانم که نمیدانی دوستاشتنم حد ندارد مشتق هم نیس اما قبول حد دارش کن ولی بدان که به بی نهایت میل دارد و میل دارم که ببویم تورا ببوسم دستانت را
یاد پارسال بخیر یه روز مونده بود به روز مادر :
رفیق بی کلک مادر ، دوست بهتر از جفت مادر اول و آخر مادر
سلامتی تک تک اوناییی که بهشت زیر پاشونه ، اما بی ادعا ترینند...
یک عمر هم به سلامتیت باشه بازم کم کاری بوده
دوستت دارم
حرف همه ی ما به زبان حسین پناهی:
" به بهشت نمی روم /اگر مادرم آنجا نباشد "
کاش می شد من ازین دایهره پرواز کنم
مثل آن شبنم یخ بسته گل های سپید در تو تبخیر شوم
(شاعر رو نمیدونم)
دارم میرم امام رضا
چند مین دیگه راه میوفتم
دلم لک زده براش
حلالم کنید
دعاتون میکنم
«خانه دوست كجاست؟»
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ي پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در ميآرد،
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي،دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و ترا ترسي شفاف فرا ميگيرد
در صميمت سيال فضا، خش خشي ميشنويكودكي ميبيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه ي نور
و از او ميپرسي
خانه ي دوست كجاست
خوش به حالت استاد ،که نبودی و ببینی
خانه ی دوست ک هیچ
واژه ی دوست چطور ، محو این حافظه ی تنگ و تاریک اساتید شده است
رهگذر ها همه بی رحمانه
چشم ها را رو به خط وسط جاده ها دوخته اند
آسمان آبی نیست
من به تو میگویم
که در این آبادی، کوچه باغی بجز باغچه کوچک همسایه نمی یابی
و دراین باغچه ی همسایه ، تا ابد کاج بلندی نخواهد رویید
من نمیدانم چرا قلب این مردم شهر
همچو این باغچه ی کوچک آبادی ما
رویشش، رو به هیچستان است
آری باغبان پیر آبادی ما ،مثل آن خواب خدا پیر و فرسوده شده
و کسی دیگر، سرنوشتش را دست فرداها نخواهد داد
حال باز میخواهی بدانی خانه ی دوست کجاست ؟
من به تومی گویم
خوش به حالت استاد
خوش به حالت
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
(استاد حمید مصدق)
ماجرای من دلخسته ندانست که گفت :
هیچ افسانه چو افسانه ی فرهاد نشد ،
من که حیران زده ی فلسفه ی زندگیم می گویم :
زندگی هر چه که هست
پنجه در عشق زنید
که اگر عشق شود همرهتان
زندگی بس زیباست ... !
یادش بخیر
آسمان ابری
ابر هایی از جنس های گوناگون .هیچ کدام از جنس ابر نبودند
سنگ خاک چه خاطراتی
راستی مگر سنگ شیرین هم داریم ؟
نمیدانم
در هر صورت آسمان را ابری میکردند
یکی پس از دیگری آمدند و رفتند و برخی رفته شدند
رفت و آمد دیگر بس است
در این هتل پنج ستاره آسمان تخته شد
بلکه وقتی برای زندگی کردن پیدا شود
زندگی زیباست
زیبایی پیداست
پوشیدن لباس سفید
موسیقی بی کلام لایت
شاید به زیبایی کام آیس شیشه از پایپ
شاید هم آخرین آیس
بوسه ی آخر پایپ برای آخرین بار و برای شروع زندگی
تلاش یک پروانه برای بیرون آمدن از پیله
نگاه تو از بالا
مانند خدا
نه تو مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز...!
مترسکی هستم
مترسکی پیر
کلاغ ها هم فهمیده اند و بی تفاوت کنارم هستند
آزادی من هم نزدیک است
کشاورز تبر به دست به من و کلاغ های روی دوشم چشم دوخته است
کاش بیاید و حقارتم را تمام کند ...!
کنارم ؟ هه..... از آن هم نزدیک تر است.زیر پاهانش هستم
تنها روزنه ی بین آج کفِ کفشانش است که مانده ام....
او گمان میکند تمام کرد و تمام شد تمام تمناهایم...
یکسره قیشم میگیرد. برای خالی شدن تمام غم هایم.
اما نتیجه اش تمام شدن هوای بین آج ها بود
و تمام شدن من ،تمام شدن همه چیز
حالا من پایین ترین نقطه ی ممکن تنها به امید نگاهی دوباره اش قیشم را دقیقه ای هزاران بار
حبس میکنم.
وای به آینده دیدنیِ صاحب کفشان..به فاحشگیم قسم او هم فاحشه است...!
نباید شیشه را با سنگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستـی . . . دست ِ قاضی داد !
نباید بی تفاوت ! . . چتر ماتم را . . . به دست ِ خیس ِ باران داد !
کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !
نبایددر حصار ِ میله ها. . .با دانه ای گندم . . .به او تعلیم ِ ماندن داد!
ياروهمسرنگرفتم كه گروبودسرم توشدي مادرومن باهمه پيري پسرم
توجگرگوشه ام ازشيربوريدي وهنوز من ديوانه همان عاشق خونين جگرم
من تا آخر عمرم عاشقتم رضا
نمیدونی چقدر سخته وضعیتم با این که میدونم فراموش شدم
نمیتونم فراموشت کنم اینو بدون که
همیشه تو قلبمی
دوست دارم
سلامی گرمم به همه ی هم میهنان عزیز
بالاخرههه روزای سخت تموم شدوووو و......
روزای باحال ماهم رسیییییییدد دد د
شرمنده که این مدت نبوودمم تنهاتون گزاشتم میدونم اگه یکم دیگه دیر میکردم تک تکتون میپوسیدید باور کنید خواستم نپوسسد اوممدم فک نکنییددد دلم براتون تنگییییییدااااااااا نههههههه اصلااااا
ولی جدا دلم برا تک تکتون تنگیییییدده ه ه بوود خیلی
ممنونم از بچه هایی که تو این مدت تنهام نزاشتن خداییش دمتونن گررمم
ماه من غصه چرا
آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
ماه من،غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم ،همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امید
نشانم میداد…
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغندهمه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر:
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست،خدا هست خدا هست هنوز
وچرا غصه؟!چرا؟
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم
از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم
من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون
چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون
به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم
هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم
تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم
اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم
کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش
بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک
با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک
عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک
فقط می خوان بهت بگن :.
تولدت مبارک